گفتوگو بين اسلام و مسيحيت (2)


 

نويسنده:سيد حسين نصر ؛ وحيد صفرى




 

آزادى براى انجام عبادات
 

در سال هاى اخير، شمار زيادى از گروه هاى مسيحى در غرب از اين مسئله گله كرده اند كه مسيحيان در جهان اسلام براى انجام عبادت آزادى ندارند، حال آن كه در غرب مسلمانان در عبادت آزاداند. برخى از گروه ها گفته اند كه در اين مسئله به شدت بايد مقابله به مثل شود و در غرب نيز بايد به همان ميزان از آزادى عبادت مسلمانان كاسته شود.(7) در طى سال هاى اخير اين موضوع به خصوص در بريتانيا و آمريكا و نيز در آلمان تكرار شده است كه به دليل عدم آگاهى كه گاهى با سوء نيت نيز همراه است، موجب ايجاد يك مانع اساسى در راه فهم متقابل اسلام و مسيحيت گشته است.
براى روشن شدن اين موضوع، لازم است كه به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بيان كنيم; نخست اين كه در طول تاريخ هميشه مسيحيان در جهان اسلام بيش از مسلمانانى كه در جهان مسيحى مى زيسته اند از حق عبادت برخوردار بوده اند. براى نمونه مى توان به سرنوشت مسيحيان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانيا، پرتغال، سيسيل كه بارها در طى قرن پانزدهم در ميان پيروان دو دين دست به دست گشته اند، مقايسه كنيم. حتى امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سكولاريزم در غرب، تعداد كليساهاى مسيحى در ايران به تنهايى از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپاى غربى بيشتر است. مسلمانان به رغم استثنائات تأسف آور و اين واقعيت كه زندگى اقليت هاى دينى در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع ديگر در سطح ايده آل نبوده، در مجموع، در خلال دوران هاى متمادى آزادى مسيحيان و يهوديان را براى عبادت طبق قوانين آنان تضمين كرده اند. درنتيجه اين آزادى، برخى از قديمى ترين شكل هاى مناسك و اعمال اين دو دين از جمله آيين عشاى ربانىِ ارمنيان مدت ها پس از منسوخ شدن در جاهاى ديگر، از طريق جهان اسلام تا به امروز باقى مانده اند.
به علاوه، عموماً آزادى مناسك دينى در غرب، به رغم وجود برخى استثنائاتِ درخور توجه، از مسيحيت ريشه نگرفته است. بلكه منشأ آن كاهش قدرت مسيحيت توسط سكولاريزم و نظريات سكولار درباره آزادى هاى مدنى است. اين نظريه ها درنتيجه انقلاب هاى آمريكا و فرانسه شكل گرفتند.(8) هنگامى كه مقدس مآبان در انگلستانِ جديد بر اساس حكومت دينىِ مسيحى حكم مى راندند، مطمئناً بوميان آمريكا از آزادى براى عبادت برخوردار نبودند. اين در حالى است كه بوميان بى شمارى در آمريكاى جنوبى و مركزى توسط پرتقالى ها و اسپانيايى هاى كاتوليك به اين بهانه كه بى تمدن و غيرمسيحى اند، كشته شدند; چه رسد به اين كه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقى نيز برخوردار باشند.
اين نگرش محدود به قرن هاى شانزدهم و هفدهم نبود. در دوره هاى متأخرتر در اروپا درخواست هاى بسيارى در اروپا در مورد حق مسلمانان براى عبادت آزاد مطرح شد. دولت هاى اروپايى گاهى به دلايل سياسى از پذيرش اين درخواست ها حمايت مى كردند، در حالى كه مراجع كليساى محلى با آن مخالف بودند. اين نكته معروف و مشهور است كه چقدر طول كشيد تا سرانجام اجازه ساخته شدن يك مسجد در شهر رم، يعنى جايى كه ده ها هزار نفر مسلمان در آن زندگى مى كنند، صادر شود و چه زد وخوردهايى همين الآن در حومه هاى شهر واشنگتن براى ساختن شعبه اى جديد از يك مدرسه اسلامى صورت مى گيرد كه البته مخالفت با ساختن اين شعبه از سوى شهروندان عادى نبوده، كه بيشترِ آنان با اين طرح موافقند، بلكه تعداد كمى از كشيشان مسيحى است كه به رغم موافقت و حمايت بسيارى از كشيشان با ساختن اين شعبه جديد همچنان با آن مخالفت مى كنند.
هنگامى كه از آزادى عبادت در جهان اسلام و غرب به معناى اسلامى ـ مسيحى و نه تنها به معناى سياسىِ كلمه سخن مى گوييم، بايد با اين موضوع با صداقت و بى طرفى روبه رو شويم. امروزه در بيشتر نقاط جهان اسلام، مسيحيان به اندازه مسلمانان غرب از آزادى براى عبادت برخورداراند، گذشته از اين كه تأثيرات اقليت هاى مسيحى در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بيش از تأثيرات مراجع مسلمان بر آنان بوده است. با اين حال، جديت در پايبندى به تعاليم دين، اجراى مناسك، باور داشتن به اصول اعتقادىِ دينى و عوامل مشابه ديگر مربوط به مسلمانان امروز، بايد با اروپاى سال 1400 ميلادى مقايسه شود، نه اروپاى امروزى. وضعيت ايرانيان، مصريان و سورى هاى مسلمان در خواندن نماز روزانه و يا رفتن به مسجد مانند وضعيت مردم بسيارى از كشورهاى غربى و به خصوص اروپا كه تنها ده درصد آنان به كليسا مى روند، نيست. آزادى عبادت براى مسيحيان در جهان اسلام بايد در پرتو اين واقعيت اساسى و با درك اين نكته فهميده شود كه اين آزادى به خاطر تحميل سكولاريزم در جهان اسلام به وجود نيامده، بلكه از خود اسلام نشأت گرفته است.
دقيقاً به همين دليل است كه هنگام بحث در مورد آزادى عبادت، عوامل دينى معينى وارد صحنه مى شوند كه در اسلام و مسيحيت يكسان نيستند، ولى بايد به طور كامل مورد توجه قرار گيرند. مسيحيت در فلسطين به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و يهوديت فاقد «سرزمين مقدس» (عبارتى كه در قرآن به كار رفته، ولى در كتاب مقدس وجود ندارد) است. به همين ترتيب، فضاى يك كليساى مسيحى درمقايسه با فضاى يك مسجد يا يك معبد هندو كاركردى كاملا متفاوت دارد. يك مسلمان يا يك هندو مى تواند به استثناى زمان آيين عشاى ربانى بدون مزاحمت براى مسيحيان وارد كليساى سنت پيتر شود، حال آن كه امكان ندارد يك مسلمان يا مسيحى بدون ايجاد مزاحمت جدى براى هندوها به يك معبد هندو وارد شود. در مورد عبادت گاه هاى اسلامى، مانند كليسا، ورود به برخى از آنها در غير از اوقات نماز اشكالى ندارد، حال آنكه باقى آنها كه معمولا در كنار مقبره قديسان مسلمان واقع شده اند، به روى غيرمسلمانان بسته مى باشند. لازمه احترام اديان به يكديگر اين نيست كه در پى همسانى و همانندى آنها باشيم و يا اين همگونى را بر اديان تحميل كنيم، بلكه بدان معناست كه به اين اختلافات و به طور كلى تر به طرق مختلفى كه امر قدسى خود را از آن طرق در عوالم مختلف متجلى مى سازد، احترام بگذاريم.
اكنون در داخل جهان اسلام منطقه اى وجود دارد كه، بنابه اعتقادات اسلامى، خداوند از طريق پيامبر، آن را حرمى مقدس قلمداد كرده است. اين حرم مكه و حومه آن تا مدينه را در بر مى گيرد و تنها مسلمانان اجازه دارند كه به اين منطقه وارد شوند و مسيحيان نبايد بر اساس نوعى مقابله به مثلِ سخت و خشك شكايت كنند كه چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه براى رفتن به واتيكان به طور يكسان امكان ورود به اماكن مقدسشان را براى مسيحيان فراهم نمى كنند. اين كه امر قدسى در هر دين چگونه خود را متجلى مى كند، به مشيت الاهى در مورد كسانى كه حجيت آن دين را مى پذيرند، بستگى دارد. در اسلام، منطقه مقدس مكه و مدينه از اين ويژگى بى نظير برخوردار است، چنان كه حرم هاى مشخصى مانند حرم مولاى ادريس در فاس، رأس الحسين(علیه السّلام) در قاهره، مقبره على(علیه السّلام) در نجف، مرقد على بن موسى الرضا(علیه السّلام) امام هشتم شيعيان در مشهد و غيره نيز همين ويژگى را دارند. اصولا خارج از چنين مناطقى، در نواحى ديگر جهان اسلام، اهل كتاب، از جمله مسيحيان، بايد از آزادى عبادت برخوردار باشند; مشروط به اين كه اين آزادى با اعمال فشار سياسى و تسلط فرهنگى آميخته نباشد.
وقتى كه ما وضعيت امروز جهان اسلام را در نظر مى گيريم، متوجه مى شويم كه در اكثريت قاطع كشورهاى اسلامى، از اندونزى و مالزى تا بنگلادش، پاكستان، ايران، عراق، تركيه، آفريقاى سياه و تقريباً تمام كشورهاى عربى به جز عربستان (و مناطق مشخصى از سودان)، مسيحيان در سايه حكومت اسلامى در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بيگاه به مسيحيان، تقريباً نه به دلايل دينى، بلكه به دلايل سياسى و اقتصادى است. اين عوامل، نتيجه اين واقعيت اند كه مسيحيانِ محلى، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرت هاى حاكم غربى حمايت كرده اند. آنان اگرچه دراقليت قراردارند، ازقدرت سياسى واقتصادى بيشترى نسبت به آنچه تعدادشان اجازه آن را مى دهد، برخورداراند.
همچنين در مورد كسانى كه اخيراً به دست مبلغان غربى به مسيحيت گرويده اند، بايد يك عنصر فرهنگى را نيز لحاظ كرد.برخلاف مسيحيان سنتى، مانند ارتدكس هاى سوريه، لبنان و اردن كه كاملا خودشان را با فرهنگ عربى جوامعى كه در آن زندگى مى كنند، همسان مى دانند، بسيارى از نومسيحيان تقريباً به لحاظ فرهنگى خود را غربى مى دانند. آنان از اين طريق تنفرى طبيعى را پديد مى آورند كه تا حدى به تنفر مسيحيان در روستاهاى كوچك انگليسى از هندى ها و پاكستانى هايى كه از نظر آنان از الگوهاى زندگى نامأنوس و عجيبى تبعيت مى كنند، شباهت دارد. اگر چه حتى در اين مقايسه تفاوتى اساسى در ميزان توانمندى دو طرف وجود دارد، قدرت هند و پاكستان در غرب به سختى با قدرت آمريكا و اروپا در شبه قاره هند قابل مقايسه است.
اما به رغم اين برخوردهاى نادر، همچنان اكثريت مسيحيان در جهان اسلام از آزادى عبادت برخورداراند و تلاش هاى اخير در آمريكا براى تصويب قانونى در حمايت از اقليت ها (در حقيقت مسيحيان) بايد به همان اندازه كه براى حمايت از اقليت هاى مسيحى در چين و جاهاى ديگر انجام مى شود، اقليت هاى مسلمان را نيز در برخى از سرزمين ها مانند همين كشور مدنظر قرار دهد.
علاوه بر كشورهاى اسلامى اى كه در آنها مسيحيان تقريباً از آزادى كامل براى انجام عبادات برخورداراند، در طى دهه هاى اخير در برخى از كشورهاى ديگر درنتيجه آنچه قبلا ذكر شد و نيز به دليل وجود برخى از نيروهاى محلى خاص، اين آزادى تا حدودى كاهش يافته است. نمونه اى اند از اين مسئله را مى توان در كشور مصر مشاهده كرد. در اين كشور قرن ها اقليت 10 درصدىِ قبطيان در كنار اكثريت 90 درصدى مسلمانان با آرامش قابل توجهى زندگى كرده اند، ولى در سال هاى اخير حملاتى عليه كليساها و روستاهاى قبطى صورت پذيرفته است. اما بايد توجه داشت كه بالاترين مراجع اسلامى اين كشور نيز اين حملات را محكوم كرده اند. اين وضعيتى اسفناك است و بايد هر چه زودتر اصلاح شود، لكن اين نكته را نيز بايد درك كنيم كه موضوعات سياسى و اقتصادى پيچيده اى هم هستند كه به اين مسأله مربوط مى شوند و به هر حال اين پديده نبايد به خاستگاهى براى مجادله بين اسلام و مسيحيت در گفتوگوهاى دوطرفه اين دو كه در راستاى تفاهم بيشتر صورت مى گيرد، مبدل شود; هم چنان كه آسيب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمريكا در دهه گذشته نيز نبايد موجب چنين جدالى گردد.
گروه ديگرى از كشورها نيز هستند كه نبودن آزادى انجام عبادات در آنها را گروه هاى مسيحى غرب به عنوان موضوع دعوا مطرح كرده اند. اصلى ترين اين كشورها عربستان سعودى و سودان هستند. از آنچه قبلا گفته شد، اين نكته به وضوح فهميده مى شود كه وضعيت اين دو كشور كاملا متفاوت است. مطمئناً در سودان مسيحيان زيادى وجود دارند كه تماس نزديكى با گروه هاى تبليغى غربى دارند و از اين گروه ها حمايت هاى نظامى و سياسى دريافت مى كنند، حال آن كه اگر چه بين اين دو دين براى جلب پيروان اديان آفريقايى اى كه هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لكن در اين كشور جنگى در حال وقوع است كه فراتر از نزاع بين اسلام و مسيحيت است. همچنين مسئله اعطاى كمك مادى به گروه هاى تبليغى كه داراى شاخه هاى سياسى مى باشند، نيز مطرح است. تمامى اين عناصر به طور طبيعى مسئله آزادى عبادت را در برخى مناطق كه به سبب نبردها و رنج هاى دردناك آسيب ديده اند، تحت الشعاع قرار داده است. ادامه دادن به طرح وضعيت سودان (يا حتى عربستان سعودى) در غرب به عنوان دليلى بر نبودِ آزادى عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعى تزوير و رياكارى است و به سختى به ايجاد روابط بهترى ميان دو دين كمك مى كند. آدمى از خود مى پرسد كه اگر يكى از رهبران عمده مسلمانان با مسلمانان يك كشور غربى بدون اجازه مراجع سياسى آن كشور ديدار كند، غرب چه واكنشى از خود نشان خواهد داد؟
كشمكش هاى استعمارى اى كه هنوز باقى اند دقيقاً بايد آن گونه كه هستند شناخته شوند و حداقل كسانى كه به طور جدى خواستار تجديد روابط بين دو دين هستند، نبايد از آنها بهره بردارى دينى كنند.
در مورد عربستان سعودى، همان طور كه قبلا گفته شد، منطقه استراتژيك اين كشور مكه و مدينه داراى وضعيت خاصى است كه به ساختار دين اسلام مربوط است و وضعيت فوق طبق اين ساختار، نمى تواند توسط مسلمانان اعم از سعودى يا غيرسعودى تغيير كند. اين واقعيت كه فرهنگ سعودى به تمام قلمرو تحت اختيار خود اين گونه مانند مكه و مدينه مى نگرد موضوع ديگرى است كه در سنت هاى تاريخى نيرومندِ اين فرهنگ ريشه دارد و مردم اين كشور بايد اين سنت ها را ارزيابى و روى آنها كار كنند. اين استدلال كه چون هيچ كليسايى در عربستان سعودى وجود ندارد، پس نبايد به سعودى ها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، كاملا نادرست و مانند اين است كه مسلمانان بگويند از آنجايى كه واتيكان اجازه ساختن مساجد را در شهر واتيكان نمى دهد، پس نبايد هيچ كليساى كاتوليكى در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادى عبادت مسئله تغيير دين و ارتداد را نيز در برمى گيرد. مبلغان مسيحى اغلب از مسلمانان به دليل زدن برچسب ارتداد ـ كه مطابق شريعت اسلامى، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانى كه از اسلام به مسيحيت گرويده اند، انتقاد مى كنند; اولا بايد بگوييم كه اگر اين مسئله به طور جدى در طول تاريخ و به خصوص در دوران جديد ترويج مى شد، هيچ يك از مسيحيان سياه آفريقايى، بنگلادشى و پاكستانى كه در اصل مسلمان بوده اند و اكنون تحت عنوان مسيحى در جهان اسلام زندگى مى كنند، وجود خارجى نداشتند. ثانياً حكم شريعت اسلامى درباره ارتداد در شرايط حضور دولت اسلامى معتبر بوده كه در اين شرايط عدول از اسلام، نه نشانه يك عمل دينى، بلكه نوعى خيانت به حكومت محسوب مى شد.
وضع و حال اين زمانه، تجديد نظر درباره اين موضوع را در پرتو اصول تغييرناپذير شريعت ضرورى مى سازد. اين اصول تغييرناپذير اكنون بايد براى اوضاعى به كار گرفته شوند كه به مسئله خيانت به كشور كه در بسيارى از كشورهاى غربى نيز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوط اند. در واقع، جنبشى در ميان مراجع سنتىِ فقه اسلامى براى ملاحظه دوباره و تجديد نظر در مورد جايگاه و منزلت تغيير دين مسلمانان در اوضاع امروزى در جريان است. اين مشكل هنوز به راه حل نهايى خود دست نيافته است، لكن فرايند پرداختن به آن در مصر، ايران و كشورهاى ديگر آغاز شده است. البته وضعيت اين مسئله هنوز از آنجايى كه بعد سياسى آن به هيچ وجه از بين نرفته، بسيار بغرنج است. اين بعد را در توجه شديد محافل غربى به حقوق انسانىِ مسيحيانِ پاكستانى، حتى در صورت افترا به پيامبر اسلام توسط آنان، مى توان مشاهده كرد. اين كار تحت عنوان دفاع از آزادى بيان انجام مى شود، حال آن كه همين محافل نسبت به حق آزادى بيان براى شهروندان مسلمان اين كشورها تا زمانى كه دولت هاى آنها طرفدار غرب باشند كم توجهى مى كنند. به هر حال، مسلمانان و مسيحيان همگى بايد در تمام مذاكرات مربوط به آزادى عبادت، نكاتى كه در اينجا به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت، و حقايق مربوط به اين موضوع را از جمله تعداد زياد كليساهاى مسيحىِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنين بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه مسلمانان غرب با توجه به تعداد زيادشان از قدرت سياسى و اقتصادى بسيار اندكى برخوردارند، حال آن كه در جهان اسلام و نيز در بسيارى از كشورهاى آفريقايى، يعنى درجايى كه هنوز دولت ها از حمايت قدرت هاى غربى برخورداراند، دقيقاً عكس اين مطلب صادق است. به علاوه، همان طور كه به زودى خواهيم ديد، فعاليت هاى تبليغى اغلب، با سلطه طلبى سياسىِ نيروهاى بيگانه توأم است، به طورى كه عكس العمل هاى مسلمانان عليه چنين پديده اى را نبايد با تحديد آزادى انجام عبادات خلط كرد.

فعاليت هاى تبليغى
 

روشن است كه يكى از دائمى ترين موضوعات گفتوگوى اسلام و مسيحيت فعاليت هاى تبليغى است. هم مسلمانان و هم مسيحيان خود را داراى رسالت جهانى مى دانند و لذا در نقاط بسيارى از جهان رقيب يكديگر محسوب مى شوند. اما در اين برهه تاريخى بين دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافى وجود دارد كه تنها مى تواند به مشاجره جدى و حتى در برخى مناطق به درگيرى منجر شود.
قرن ها رقابت هلال و صليب به خصوص در جهان مديترانه اى وجود داشته است. هر طرف علاوه بر پيام دينى اش قدرت نظامى و فرهنگ متمايز خاص خود را دارا بود، اما حتى در مناطق جنگى تجارت ادامه يافت و دو طرف با يكديگر تبادل نظر مى كردند. مسيحيان در حالى كه كتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگ هاى صليبى بسيارى از آنها خواستار آن بودند كه به محبت و تنگدستىِ مسيح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرت هايى در غرب پا به عرصه نهادند كه از سويى از مبلغان و كتاب مقدس حمايت مى كردند و از سوى ديگر شمشير به دست داشتند. اگر به ياد داشته باشيم، مبلغان مسيحى در طول دوران استعمار تقريباً هميشه توسط قدرت نظامى غرب حمايت مى شدند و حتى دولت هايى مانند فرانسه كه در داخل مرزهاى خودش به آزار و اذيت كاتوليك ها مى پرداخت، از اين قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از اين مرحله، جنگ هاى صليبىِ پزشكى و آموزشى رخ داد كه درنتيجه آن، وحدت و انسجام تمدن اسلامى منهدم شد. برخى از مكاتب تبليغىِ مسيحى حتى زمانى كه سكولاريزه شدند، همچنان به عنوان مراكز اصلىِ فعاليت تبليغى به كار خود ادامه دادند، اگرچه اين فعاليت هم اكنون ديگر فعاليتى به نفع انسان گروىِ سكولار بود. در واقع بسيارى از مبلغان از نابودىِ ايمان شاگردان مسلمانشان خوشنود بودند، حتى اگر اين امر به مسيحى شدن آنان نمى انجاميد. تصادفى نيست كه برخى از خطرناك ترين ملى گرايان مخالف با غرب در جهان اسلام، ملى گرايى سكولار را از اين مكاتب تبليغى آموخته اند.
در طى دهه هاى اخير، فعاليت تبليغى مسيحى افزايش يافته است; اما هم اكنون اغلب با منفعت طلبى و مصرف زدگىِ جارىِ غرب توأم است و تا حد امكان از تنگ دستى و فقرى كه توسط مسيح يا قديس فرانسيس آسيزى تبليغ مى شد، فاصله گرفته است. به دليل تركيب فريبنده اشياى مادىِ فريبنده با شكل تضعيف شده مسيحيت، افراد زيادى نسبت به اسلام عشق مىورزند. با وجود تمام تزريقات مالى، كتابخانه ها، مزاياى استخدامى و ثروت در يك طرف (مسيحيان) و نبودِ اين امكانات در طرف ديگرِ ميدان مسابقه كه در قرن هاى پيش صاف بود، به گونه اى كه به نفع مسلمانان است تخريب شده و عصبانيت و عكس العمل مسيحيان متمول تر را برانگيخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادى كه نمونه آن را در وقايع اخير اندونزى مى توان مشاهده كرد.
به اذعان هردو طرف، بحثِ كاملا صادقانه درباره مسئله فعاليت تبليغى داراى بيشترين اهميت است. هر كدام از دو طرف ضرورتاً بايد آزادى شهادت و گواهى نسبت به ايمانِ خود را در جايى كه ديگرى بر آن مسلط است، جايز بداند. اما بايد به مسائل ديگرى نيز بپردازيم. اين مسائل از ارتباط تنگاتنگ پيشين بين فعاليت تبليغى و استعمار كه برخى آن را امپرياليزم فرهنگى خوانده اند، ناشى مى شود.
امروزه مسيحيت از موقعيت برترى كه زمانى در غرب داشت، محروم شده است و چه بسا نيازمندِ آن باشد كه مبلغانى را براى احياى مسيحيت به غرب بفرستد، لكن هنوز اگر مبلغان مسلمان در كشورهاى غربى فرودگاه هاى اختصاصى داشته باشند و يا اگر مسيحيان مشاهده كنند كه فرزندان اغلب نخبگان اجتماعى، سياسى و فكريشان به مدارسى مى روند كه به لحاظ مالى نه از طريق مسلمانان محلى بلكه از سوى دولت هاى مسلمان خارجى حمايت مى شود، به شدت اعتراض خواهند كرد.
در اين موضوع حساس، فرهنگ جديد غربى نيز به طور نگران كننده اى حضور دارد. اين فرهنگ اگرچه در اكثر ويژگى هاى اساسى خود سكولار است و عمدتاً با دين ضديت دارد، لكن در طى قرن هاى اخير توسط مسيحيت غربى به طورى از آن حمايت شده و در بين مسلمانان تبليغ شده كه گويا پديده اى مسيحى و بخشى از پيام مسيح است.(9) هنگامى كه نوبتِ آن مى رسدكه آفرينش حضورواقعى مسيحى درميان مسلمانان در دوره جديد را در نظر بگيريم چهره هايى مانند پيِر دى فوكو به راستى چهره هايى استثنايى بوده اند. حقيقتاً موانع اصلىِ موجود بر سر راه تفاهم بين مسلمانان و مسيحيان از ميان برداشته نخواهد شد، مگر آن كه حضور آنچه ما گاهى آن را «شريك خاموش سوم» خوانده ايم، درگفتوگوى جارى بين اسلام و مسيحيت، يعنى تجددگرايى در تمام حالت ها و نمودهاى آن به طور كامل و بى كم و كاست در نظر گرفته شود.

پي نوشت ها :
 

7. شاهدى بر اين مدعا را مى توان در بحث هاى سال 1996 در دانشگاه آكسفورد انگلستان مشاهده كرد. اين بحث ها درباره ساختن يك عمارت جديد براى مركز مطالعات اسلامى صورت پذيرفت. برخى در يك روزنامه محلى اظهار داشتند كه آكسفورد نبايد اجازه ساخته شدن مناره اى اسلامى را در ميان مناره هاى خرطومىِ كليساهاى آكسفورد را بدهد، (حال آن كه يك عمارت، يك مسجد نيست و مناره ندارد.) چرا كه در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هيچ كليسايى داده نمى شود. كمى بعد يك فرد انگليسى به خوانندگان روزنامه مورد نظر يادآورى كرد كه در شهرهايى مانند قاهره و بيروت مناره هاى مساجد و مناره هاى خرطومى كليساها كه توسط آسمان پوشانيده شده اند، به راستى به يكديگر شبيه هستند.
8. با اين اظهارنظر در صدد دفاع از سكولاريزم و كاهش يافتن قدرت مسيحيت غربى توسط آن نيستيم، بلكه تنها يك واقعيت تاريخى را بيان مى كنيم.
9. اكنون در برخى از محافل مسيحى كاتوليك و پروتستان، نشانه هايى از تغيير در اين نگرش را مى توان يافت. اين محافل مى كوشند مسيحيت را مستقل از شاخ و برگ هاى خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.